فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Envenom

ɪnˈvenəm ɪnˈvenəm

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

زهرآلودکردن، زهراگین کردن (مج) آغشته کردن، آلوده کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Border disputes envenomed the relations between the two countries.

مناقشات مرزی روابط میان دو کشور را زهرآلود می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد envenom

  1. verb to poison
    Synonyms:
    poison contaminate pollute infect empoison canker
  1. verb to alienate
    Synonyms:
    anger estrange embitter acerbate

ارجاع به لغت envenom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «envenom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/envenom

لغات نزدیک envenom

پیشنهاد بهبود معانی