با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Limbo

ˈlɪmboʊ ˈlɪmbəʊ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    کنار دوزخ، برزخ
    • - I am in limbo, not knowing whether I got the job or not.
    • - دو دل هستم و نمی‌دانم که آیا آن شغل را به من داده‌اند یا نه.
    • - He soon vanished into the limbo of retired professors.
    • - دیری نپایید که در فراموشگاه استادان بازنشسته ناپدید شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد limbo

  1. noun state of uncertainty
    Synonyms: demilitarized zone, left field, nothingness, nowhere, oblivion, out there, Siberia
    Antonyms: certainty, certitude, sureness, surety

ارجاع به لغت limbo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «limbo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/limbo

لغات نزدیک limbo

پیشنهاد بهبود معانی