با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unsympathetic

ˌʌnsɪmpəˈθetɪk ˌʌnsɪmpəˈθetɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌عاطفه، بی‌احساس، بی‌اعتنا، بی‌تفاوت، غیر دلسوز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- an unsympathetic boss
- رئیس بی‌عاطفه
- My biggest problem with her was that she was completely unsympathetic.
- بزرگترین مشکلم با او این بود که او به‌طور کامل بی‌احساس و بی‌تفاوت بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unsympathetic

  1. adjective without agreement in feeling
    Synonyms: aloof, antipathetic, apathetic, aversive, callous, cold, cold-blooded, cool, cruel, disinterested, frigid, halfhearted, hard, harsh, heartless, icy, indifferent, insensitive, lukewarm, mean, nasty, obdurate, repellent, repugnant, stony, tough, uncompassionate, unconcerned, uncongenial, unemotional, unfeeling, unkind, unmoved, unpitying, unpleasant, unresponsive
    Antonyms: kind, merciful, sympathetic

ارجاع به لغت unsympathetic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unsympathetic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unsympathetic

لغات نزدیک unsympathetic

پیشنهاد بهبود معانی