امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unemotional

ˌʌnɪˈmoʊʃnl ˌʌnɪˈməʊʃənəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
غیر احساسی، غیر احساساتی، بی‌احساس، تودار، بی‌واکنش، بی‌هیجان، بی‌شور، بی‌تفاوت، بی‌روح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Mostly she lay silent and unemotional, until one day she broke into uncontrollable weeping.
- اکثراً ساکت و بی‌تفاوت دراز می‌کشید، تا اینکه یک روز، ناگهان گریه‌های غیرقابل کنترلی در چشمانش دیده شد.
- John is normally an unemotional person.
- جان معمولاً فردی غیر احساساتی و تودار است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unemotional

  1. adjective not responsive
    Synonyms:
    along for the ride apathetic blah callous chill cold coldhearted cool deadpan dispassionate emotionless flat frigid glacial going with the flow hard-boiled hard-hearted heartless impassive indifferent insensitive laid-back listless marble obdurate passionless phlegmatic quiet reserved reticent rolling with the punches thick-skinned uncompassionate undemonstrative unexcitable unfeeling unimpressionable unresponsive unsympathetic
    Antonyms:
    caring emotional excitable feeling responsive

ارجاع به لغت unemotional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unemotional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unemotional

لغات نزدیک unemotional

پیشنهاد بهبود معانی