گذشتهی ساده:
marbledشکل سوم:
marbledسومشخص مفرد:
marblesوجه وصفی حال:
marblingشکل جمع:
marblesسنگ مرمر، تیله، گلوله شیشهای، تیلهبازی، مرمری، رنگ ابری زدن، مرمرنما کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a marble statue
مجسمهی مرمر
the cold, marble skin of that fickle mistress
پوست مرمرین و سرد آن دلدار بیوفا
marbled paper
کاغذ نقش مرمردار
The children were playing marbles.
بچهها تیلهبازی میکردند.
(عامیانه) قمار بزرگ کردن، به امید سود زیاد ریسک کردن
(عامیانه) دیوانه شدن، به کلهی (کسی) زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «marble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/marble