فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mosaic

moʊˈzeɪɪk məʊˈzeɪ-ɪk

گذشته‌ی ساده:

mosaicked

شکل سوم:

mosaicked

سوم‌شخص مفرد:

mosaics

وجه وصفی حال:

mosaicking

شکل جمع:

mosaics

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective

وابسته به موسی، موسوی، (با حرف کوچک) موزاییک، با موزاییک آراستن، تکه‌تکه به‌هم پیوستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

His article is a mosaic of quotations.

مقاله‌ی او موزاییکی از نقل‌قول‌های گوناگون است‌.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mosaic

  1. noun collage
    Synonyms:
    montage patchwork motley variegation tessellation plaid checker

ارجاع به لغت mosaic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mosaic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mosaic

لغات نزدیک mosaic

پیشنهاد بهبود معانی