امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Patchwork

ˈpætʃwɜrːk ˈpætʃwɜːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
وصله‌دوزی، چهل‌تکه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The country had become a patchwork of warring lords.
- کشور همچون لحاف چهل‌تکه، صحنه‌ی مبارزه‌ی اربابان جنگجو شده بود.
- The patchwork quilt was colorful.
- وصله‎دوزی‌ لحاف رنگارنگ بود.
noun singular
مخلوط، وصله‌مانند، ترکیب ناهم‌جنس، سرهم‌بندی‌شده، کار جسته‌گریخته، قاتی‌پاتی، درهم‌برهم
- a patchwork report
- گزارش درهم‌برهم
- a patchwork of gardens
- باغ‌های قاتی‌پاتی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد patchwork

  1. noun mixture, hodgepodge
    Synonyms: check, confusion, disorder, hash, jumble, medley, miscellany, mishmash, muddle, olio, pastiche, plaid, salad, salmagundi, stew, tartan

ارجاع به لغت patchwork

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «patchwork» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/patchwork

لغات نزدیک patchwork

پیشنهاد بهبود معانی