با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Watered

American: ˈwɒtərd British: ˈwɔːtəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    waters
  • وجه وصفی حال:

    watering

معنی‌ها

adjective B2
آبیاری شده، آبپاشی شده، سیراب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adjective
(سرزمین) پر آب، رودبار، پر رودخانه
adjective
(سهام) آبکی شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد watered

  1. verb Dampen; put water in
    Synonyms: torn
    Antonyms: dry, dehydrated
  2. adjective Diluted
    Synonyms: thinned, adulterated, cut, lessened, contaminated, mixed, debased, impure, corrupt, moire, blended, weakened, spread-out, inflated, cheapened
  3. verb Supply with water, as with channels or ditches or streams
    Synonyms: thinned, flooded, moistened, wetted, diluted, irrigated, sprinkled, soaked, welled, brooked, inundated, streamed, sprayed, sprung, spattered, splashed, doused, saturated, rained, pooled, weakened, drunk, drenched, soused, deluged, cut
  4. adjective Given water
    Synonyms: sprinkled, showered, hosed, sprayed, washed, sluiced, bathed, drenched, wetted, irrigated, flooded, baptized, doused, soused, sodden, slaked, quenched
    Antonyms: dry, arid, thirsty

ارجاع به لغت watered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «watered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/watered

لغات نزدیک watered

پیشنهاد بهبود معانی