امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Watered

American: ˈwɒtərd British: ˈwɔːtəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    waters
  • وجه وصفی حال:

    watering

معنی‌ها

adjective B2
آبیاری شده، آبپاشی شده، سیراب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
adjective
(سرزمین) پر آب، رودبار، پر رودخانه
adjective
(سهام) آبکی شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد watered

  1. verb Dampen; put water in
    Synonyms:
    torn
    Antonyms:
    dry dehydrated
  1. adjective Diluted
    Synonyms:
    thinned adulterated cut lessened contaminated mixed debased impure corrupt moire blended weakened spread-out inflated cheapened
  1. verb Supply with water, as with channels or ditches or streams
    Synonyms:
    thinned flooded moistened wetted diluted irrigated sprinkled soaked welled brooked inundated streamed sprayed sprung spattered splashed doused saturated rained pooled weakened drunk drenched soused deluged cut
  1. adjective Given water
    Synonyms:
    sprinkled showered hosed sprayed washed sluiced bathed drenched wetted irrigated flooded baptized doused soused sodden slaked quenched
    Antonyms:
    dry arid thirsty

ارجاع به لغت watered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «watered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/watered

لغات نزدیک watered

پیشنهاد بهبود معانی