امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Subsistence

səbˈsɪstns səbˈsɪstns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
اعاشه، زیست، گذران، معاش، خرجی، وسیله معیشت، امرار معاش، دوام، نگاهداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Their subsistence was threatened by war.
- جنگ هستی آنان را تهدید کرد.
- His patrimony was enough for a subsistence.
- ارث پدری او برای گذرانش کافی بود.
- subsistence economy
- اقتصاد در حداقل معیشت
- The poor soil provided them with no more than a bare subsistence.
- آن زمین کم‌حاصل به آن‌ها فقط زندگی بخور و نمیر ارائه می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subsistence

  1. noun provisions for survival
    Synonyms:
    affluence aliment alimentation bread bread and butter capital circumstances competence earnings existence food fortune gratuity income independence keep legacy livelihood living maintenance means money necessities nurture pension property provision ration resources riches salary salt substance support sustenance upkeep victuals wages wealth wherewithal

Collocations

  • subsistence crop

    محصولی که فقط برای مصرف کشاورز کافی است

ارجاع به لغت subsistence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subsistence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/subsistence

لغات نزدیک subsistence

پیشنهاد بهبود معانی