با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Massage

məˈsɑːʒ ˈmæsɑːʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    massaged
  • شکل سوم:

    massaged
  • سوم شخص مفرد:

    massages
  • وجه وصفی حال:

    massaging
  • شکل جمع:

    massages

معنی و نمونه‌جمله

  • noun verb - transitive
    ماساژ، مشت و مال، ماساژ دادن، مشتمال دادن
    • - Massage the painful muscles gently and put a hot towel on them.
    • - عضلات دردناک را به آرامی مالش بدهید و حولهی داغی روی آن‌ها بگذارید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد massage

  1. noun kneading of body parts
    Synonyms: back rub, beating, chirapsia, manipulation, rolfing, rubbing, rubbing-down, stroking
  2. verb knead body parts
    Synonyms: caress, manipulate, pat, press, push, rolf, rub, rub down, stimulate, stroke

ارجاع به لغت massage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «massage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/massage

لغات نزدیک massage

پیشنهاد بهبود معانی