گذشتهی ساده:
confabulatedشکل سوم:
confabulatedسومشخص مفرد:
confabulatesوجه وصفی حال:
confabulatingروانپزشکی داستانسرایی کردن، بافتن، از خود درآوردن، ساختن، تعریف کردن (اتفاقات ساختگی)
Children sometimes confabulate details when they don't remember clearly.
کودکان گاهی وقتی چیزی را دقیق به یاد نمیآورند، جزئیات ساختگی تعریف میکنند.
He confabulated entire childhood memories that never happened.
او خاطراتی خیالی از دوران کودکی ساخت که هرگز اتفاق نیفتاده بودند.
صحبت کردن، درد دل کردن، گپ زدن، گفتوگو کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He enjoys confabulating with strangers in cafés.
او از گفتوگو کردن با غریبهها در کافهها لذت میبرد.
Whenever those two confabulate, they lose track of time.
هر وقت آن دو نفر شروع به صحبت میکنند، گذر زمان را فراموش میکنند.
اطلاعات نادرست تولید کردن، دادههای غیرواقعی ساختن (هوش مصنوعی)
Feeding AI its own responses increases the chance of confabulated content.
دادن پاسخهای خودش به هوش مصنوعی، باعث افزایش احتمال تولید اطلاعات نادرست میشود.
The chatbot confabulated an entire article that sounded believable but wasn’t true.
چتبات، مقالهی کاملی ساخت که باورپذیر بود اما واقعیت نداشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «confabulate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/confabulate