فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Huff

hʌf hʌf

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb

رنجیدن، قهر کردن، اوقات تلخی کردن، ترساندن، آماس کردن، تغیر، عصبانیت، غضب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He quarreled with his wife and huffed his mother-in-law.

او با زن خود دعوا کرد و نسبت به مادرزن خود درشتی نمود.

Father huffed and said, "do you think money grows on trees!"

پدر برآشفت و گفت: «فکر می‌کنی پول علف خرسه!»

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He huffed and he puffed, and he blew the straws into the air.

او فوت کرد و پف کرد و کاه‌ها را به هوا راند.

He is in a huff now, wait until he calms down.

او حالا آتشی است، صبر کن تا آرام شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد huff

  1. noun bad mood
    Synonyms:
    anger annoyance temper offense rage passion pet tiff pique stew miff perturbation snit umbrage dudgeon
    Antonyms:
    happiness good mood delight
  1. verb sigh, breathe out forcefully
    Synonyms:
    puff pant blow heave gasp expire
    Antonyms:
    inhale

Idioms

huff and puff

1- نفس‌نفس زدن، هوف‌هوف کردن، هف‌هفو شدن 2- خشم نمایی کردن

in a huff

سخت عصبانی، برزخ، آتشی، از جا در رفته

ارجاع به لغت huff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «huff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/huff

لغات نزدیک huff

پیشنهاد بهبود معانی