آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Huff

hʌf hʌf

معنی huff | جمله با huff

noun verb - transitive verb - intransitive adverb

رنجیدن، قهر کردن، اوقات تلخی کردن، ترساندن، آماس کردن، تغیر، عصبانیت، غضب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

He quarreled with his wife and huffed his mother-in-law.

او با زن خود دعوا کرد و نسبت به مادرزن خود درشتی نمود.

Father huffed and said, "do you think money grows on trees!"

پدر برآشفت و گفت: «فکر می‌کنی پول علف خرسه!»

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He huffed and he puffed, and he blew the straws into the air.

او فوت کرد و پف کرد و کاه‌ها را به هوا راند.

He is in a huff now, wait until he calms down.

او حالا آتشی است، صبر کن تا آرام شود.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد huff

  1. verb sigh, breathe out forcefully
    Antonyms:

Idioms

huff and puff

1- نفس‌نفس زدن، هوف‌هوف کردن، هف‌هفو شدن 2- خشم نمایی کردن

in a huff

سخت عصبانی، برزخ، آتشی، از جا در رفته

ارجاع به لغت huff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «huff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/huff

لغات نزدیک huff

پیشنهاد بهبود معانی