Bludgeon

ˈblʌdʒn ˈblʌdʒn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bludgeoned
  • شکل سوم:

    bludgeoned
  • سوم‌شخص مفرد:

    bludgeons
  • وجه وصفی حال:

    bludgeoning
  • شکل جمع:

    bludgeons

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
چماق، چوب‌دستی سر کلفت، با چماق زدن، مجبورکردن، کتک زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The deceased had been bludgeoned to death.
- مقتول با چماق کشته شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bludgeon

  1. verb Strike with a club or a bludgeon
    Synonyms: club
  2. verb To domineer or drive into compliance by the use of as threats or force, for example
    Synonyms: browbeat, bulldoze, bully, bullyrag, cow, hector, intimidate, menace, threaten, strong-arm
  3. noun
    Synonyms: bat, clobber, coerce, cudgel, hit, stick, truncheon

ارجاع به لغت bludgeon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bludgeon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bludgeon

لغات نزدیک bludgeon

پیشنهاد بهبود معانی