آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Bully

    ˈbʊli ˈbʊli

    گذشته‌ی ساده:

    bullied

    شکل سوم:

    bullied

    سوم‌شخص مفرد:

    bullies

    وجه وصفی حال:

    bullying

    شکل جمع:

    bullies

    معنی bully | جمله با bully

    noun countable C1

    قلدر، گردن‌کلفت، قلچماق، ضعیف‌کش

    He was a bully and enjoyed hurting others.

    او آدمی قلچماق بود و از آزار دیگران لذت می‌برد.

    The young boy was afraid to go to school because of the bully who constantly picked on him.

    پسربچه به دلیل قلدری که مدام به او پیله می‌کرد از رفتن به مدرسه می‌ترسید.

    verb - transitive

    قلدری کردن، زورگویی کردن، گردن‌کلفتی کردن، اذیت کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    He bullied smaller students.

    او دانش‌آموزان کوچک‌تر را اذیت می‌کرد.

    My older brother used to bully me when we were younger.

    برادر بزرگ‌ترم وقتی کوچک‌تر بودیم نسبت به من قلدری می‌کرد.

    noun countable

    جاکش

    The bully controlled a network of prostitutes who worked the streets.

    جاکش شبکه‌ای از روسپی‌ها را کنترل می‌کرد که در خیابان‌ها کار می‌کردند.

    Many of the girls working for the bully were forced into the trade against their will.

    بسیاری از دخترانی که برای جاکش کار می‌کردند بر خلاف میل خود مجبور به انجام این تجارت شدند.

    noun countable

    آدم تبهکار (اجیرشده)

    The bully stood menacingly in front of the shop, intimidating anyone who approached.

    آدم تبهکار به طرز تهدیدآمیزی جلو مغازه ایستاده بود و هر کس را که نزدیک می‌شد، می‌ترساند.

    The local gang leader employed a bully to collect money from the small businesses in the area.

    رهبر باند محلی آدم تبهکاری را برای جمع‌آوری پول از مشاغل کوچک در منطقه اجیر کرد.

    noun countable

    قدیمی آدم شریف، مرد خوب

    The bully was well-respected for his honorable actions and commitment to justice.

    این آدم شریف به دلیل اعمال شرافتمندانه و تعهد به عدالت مورد احترام بود.

    Many people sought the bully's guidance and advice due to his wisdom and fair judgment.

    بسیاری از مردم به دلیل خردمندی و قضاوت منصفانه‌ی آن مرد خوب به دنبال راهنمایی و نصیحت از جانب او بودند.

    adjective informal

    عالی، محشر، معرکه (اغلب در عبارات ندایی)

    Bully for you!

    ناز شستت!

    That movie was bully! I loved every minute of it.

    اون فیلم عالی بود! من هر دقیقه‌ش رو دوست داشتم.

    adjective

    قلدرمآبانه، قلدرمنشانه (رفتار و غیره)

    The bully behavior of the boss made it difficult for employees to feel comfortable at work.

    رفتار قلدرمآبانه‌ی رئیس باعث شد کارمندان در محل کار احساس راحتی نداشته باشند.

    The bully attitude of the athlete was evident in his aggressive and confrontational playing style.

    رفتار قلدرمنشانه‌ی این ورزشکار در سبک بازی تهاجمی و تقابلی او مشهود بود.

    noun

    غذا و آشپزی گوشت (به‌صورت کنسروی و معمولاً گوشت گاو)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    I brought a can of bully to make sandwiches for lunch.

    یک قوطی گوشت آوردم تا برای ناهار ساندویچ درست کنم.

    We always keep a few cans of bully in the pantry for emergencies.

    ما همیشه چند قوطی گوشت را برای مواقع اضطراری در انبار نگهداری می‌کنیم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bully

    1. noun domineering person
      Synonyms:
      oppressor intimidator tormenter persecutor browbeater coercer harrier annoyer antagonizer pest tease insolent tough ruffian rowdy rascal hector bulldozer
    1. verb intimidate, push around
      Synonyms:
      intimidate threaten coerce menace harass oppress torment terrorize browbeat push around domineer hector overbear cow enforce tyrannize buffalo bulldoze lean on persecute dragoon bluster walk heavy ride roughshod despotize showboat swagger bludgeon turn on the heat torture
      Antonyms:
      leave alone allow

    سوال‌های رایج bully

    گذشته‌ی ساده bully چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bully در زبان انگلیسی bullied است.

    شکل سوم bully چی میشه؟

    شکل سوم bully در زبان انگلیسی bullied است.

    شکل جمع bully چی میشه؟

    شکل جمع bully در زبان انگلیسی bullies است.

    وجه وصفی حال bully چی میشه؟

    وجه وصفی حال bully در زبان انگلیسی bullying است.

    سوم‌شخص مفرد bully چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bully در زبان انگلیسی bullies است.

    ارجاع به لغت bully

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bully» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bully

    لغات نزدیک bully

    • - bullsnake
    • - bullwhip
    • - bully
    • - bully boy
    • - bully pulpit
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.