گذشتهی ساده:
bulliedشکل سوم:
bulliedسومشخص مفرد:
bulliesوجه وصفی حال:
bullyingشکل جمع:
bulliesقلدر، گردنکلفت، قلچماق، ضعیفکش
He was a bully and enjoyed hurting others.
او آدمی قلچماق بود و از آزار دیگران لذت میبرد.
The young boy was afraid to go to school because of the bully who constantly picked on him.
پسربچه به دلیل قلدری که مدام به او پیله میکرد از رفتن به مدرسه میترسید.
قلدری کردن، زورگویی کردن، گردنکلفتی کردن، اذیت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He bullied smaller students.
او دانشآموزان کوچکتر را اذیت میکرد.
My older brother used to bully me when we were younger.
برادر بزرگترم وقتی کوچکتر بودیم نسبت به من قلدری میکرد.
جاکش
The bully controlled a network of prostitutes who worked the streets.
جاکش شبکهای از روسپیها را کنترل میکرد که در خیابانها کار میکردند.
Many of the girls working for the bully were forced into the trade against their will.
بسیاری از دخترانی که برای جاکش کار میکردند بر خلاف میل خود مجبور به انجام این تجارت شدند.
آدم تبهکار (اجیرشده)
The bully stood menacingly in front of the shop, intimidating anyone who approached.
آدم تبهکار به طرز تهدیدآمیزی جلو مغازه ایستاده بود و هر کس را که نزدیک میشد، میترساند.
The local gang leader employed a bully to collect money from the small businesses in the area.
رهبر باند محلی آدم تبهکاری را برای جمعآوری پول از مشاغل کوچک در منطقه اجیر کرد.
قدیمی آدم شریف، مرد خوب
The bully was well-respected for his honorable actions and commitment to justice.
این آدم شریف به دلیل اعمال شرافتمندانه و تعهد به عدالت مورد احترام بود.
Many people sought the bully's guidance and advice due to his wisdom and fair judgment.
بسیاری از مردم به دلیل خردمندی و قضاوت منصفانهی آن مرد خوب به دنبال راهنمایی و نصیحت از جانب او بودند.
عالی، محشر، معرکه (اغلب در عبارات ندایی)
Bully for you!
ناز شستت!
That movie was bully! I loved every minute of it.
اون فیلم عالی بود! من هر دقیقهش رو دوست داشتم.
قلدرمآبانه، قلدرمنشانه (رفتار و غیره)
The bully behavior of the boss made it difficult for employees to feel comfortable at work.
رفتار قلدرمآبانهی رئیس باعث شد کارمندان در محل کار احساس راحتی نداشته باشند.
The bully attitude of the athlete was evident in his aggressive and confrontational playing style.
رفتار قلدرمنشانهی این ورزشکار در سبک بازی تهاجمی و تقابلی او مشهود بود.
غذا و آشپزی گوشت (بهصورت کنسروی و معمولاً گوشت گاو)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
I brought a can of bully to make sandwiches for lunch.
یک قوطی گوشت آوردم تا برای ناهار ساندویچ درست کنم.
We always keep a few cans of bully in the pantry for emergencies.
ما همیشه چند قوطی گوشت را برای مواقع اضطراری در انبار نگهداری میکنیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bully» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bully