با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bully

ˈbʊli ˈbʊli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bullied
  • شکل سوم:

    bullied
  • سوم شخص مفرد:

    bullies
  • وجه وصفی حال:

    bullying
  • شکل جمع:

    bullies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    قلدر، گردن‌کلفت، قلچماق، ضعیف‌کش
    • - He was a bully and enjoyed hurting others.
    • - او آدمی قلچماق بود و از آزار دیگران لذت می‌برد.
    • - The young boy was afraid to go to school because of the bully who constantly picked on him.
    • - پسربچه به دلیل قلدری که مدام به او پیله می‌کرد از رفتن به مدرسه می‌ترسید.
  • verb - transitive
    قلدری کردن، زورگویی کردن، گردن‌کلفتی کردن، اذیت کردن
    • - He bullied smaller students.
    • - او دانش‌آموزان کوچک‌تر را اذیت می‌کرد.
    • - My older brother used to bully me when we were younger.
    • - برادر بزرگ‌ترم وقتی کوچک‌تر بودیم نسبت به من قلدری می‌کرد.
  • noun countable
    جاکش
    • - The bully controlled a network of prostitutes who worked the streets.
    • - جاکش شبکه‌ای از روسپی‌ها را کنترل می‌کرد که در خیابان‌ها کار می‌کردند.
    • - Many of the girls working for the bully were forced into the trade against their will.
    • - بسیاری از دخترانی که برای جاکش کار می‌کردند بر خلاف میل خود مجبور به انجام این تجارت شدند.
  • noun countable
    آدم تبهکار (اجیرشده)
    • - The bully stood menacingly in front of the shop, intimidating anyone who approached.
    • - آدم تبهکار به طرز تهدیدآمیزی جلو مغازه ایستاده بود و هر کس را که نزدیک می‌شد، می‌ترساند.
    • - The local gang leader employed a bully to collect money from the small businesses in the area.
    • - رهبر باند محلی آدم تبهکاری را برای جمع‌آوری پول از مشاغل کوچک در منطقه اجیر کرد.
  • noun countable
    قدیمی آدم شریف، مرد خوب
    • - The bully was well-respected for his honorable actions and commitment to justice.
    • - این آدم شریف به دلیل اعمال شرافتمندانه و تعهد به عدالت مورد احترام بود.
    • - Many people sought the bully's guidance and advice due to his wisdom and fair judgment.
    • - بسیاری از مردم به دلیل خردمندی و قضاوت منصفانه‌ی آن مرد خوب به دنبال راهنمایی و نصیحت از جانب او بودند.
  • adjective informal
    عالی، محشر، معرکه (اغلب در عبارات ندایی)
    • - Bully for you!
    • - ناز شستت!
    • - That movie was bully! I loved every minute of it.
    • - اون فیلم عالی بود! من هر دقیقه‌ش رو دوست داشتم.
  • adjective
    قلدرمآبانه، قلدرمنشانه (رفتار و غیره)
    • - The bully behavior of the boss made it difficult for employees to feel comfortable at work.
    • - رفتار قلدرمآبانه‌ی رئیس باعث شد کارمندان در محل کار احساس راحتی نداشته باشند.
    • - The bully attitude of the athlete was evident in his aggressive and confrontational playing style.
    • - رفتار قلدرمنشانه‌ی این ورزشکار در سبک بازی تهاجمی و تقابلی او مشهود بود.
  • noun
    غذا و آشپزی گوشت (به‌صورت کنسروی و معمولاً گوشت گاو)
    • - I brought a can of bully to make sandwiches for lunch.
    • - یک قوطی گوشت آوردم تا برای ناهار ساندویچ درست کنم.
    • - We always keep a few cans of bully in the pantry for emergencies.
    • - ما همیشه چند قوطی گوشت را برای مواقع اضطراری در انبار نگهداری می‌کنیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bully

  1. noun domineering person
    Synonyms: annoyer, antagonizer, browbeater, bulldozer, coercer, harrier, hector, insolent, intimidator, oppressor, persecutor, pest, rascal, rowdy, ruffian, tease, tormenter, tough
  2. verb intimidate, push around
    Synonyms: bludgeon, bluster, browbeat, buffalo, bulldoze, coerce, cow, despotize, domineer, dragoon, enforce, harass, hector, lean on, menace, oppress, overbear, persecute, ride roughshod, showboat, swagger, terrorize, threaten, torment, torture, turn on the heat, tyrannize, walk heavy
    Antonyms: allow, leave alone

ارجاع به لغت bully

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bully» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bully

لغات نزدیک bully

پیشنهاد بهبود معانی