امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Domineer

ˌdɑːməˈnɪr ˌdɒmɪˈnɪə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive
سلطه‌جویی کردن، تحکم کردن، مستبدانه حکومت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He tends to domineer.
- او تمایل به سلطه‌گرایی دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد domineer

  1. verb oppress; assume authority
    Synonyms:
    be in the saddle bend bluster boss around browbeat bulldoze bully call the shots dominate hector henpeck in the driver’s seat intimidate keep under thumb kick around lead by the nose menace overbear predominate preponderate prevail push the buttons reign rule rule the roost run the show run things swagger threaten throw weight around tyrannize
    Antonyms:
    follow submit surrender yield

ارجاع به لغت domineer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «domineer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/domineer

لغات نزدیک domineer

پیشنهاد بهبود معانی