فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Boss Around

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb

امر و نهی کردن، زور گفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

They were tired of being bossed around.

آن‌ها از امر و نهی شنیدن خسته شده بودند.

This new commander loves to boss around.

فرمانده جدید عاشق زورگویی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boss around

  1. verb bully
    Synonyms:
    dominate oppress tyrannize domineer push around bulldoze browbeat order around dragoon

ارجاع به لغت boss around

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boss around» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boss-around

لغات نزدیک boss around

پیشنهاد بهبود معانی