فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Domineering

ˌdɑːməˈnɪrɪŋ ˌdɒməˈnɪərɪŋ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

تحکم‌آمیز، تحکم‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

A domineering wife who controlled her husband strictly.

زنی سلطه‌گرا که شوهرش را سخت مهار می‌کرد.

his domineering ways

روش‌های سلطه‌گرایانه‌ی او

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد domineering

  1. adjective oppressive, authoritarian
    Synonyms:
    bossy dictatorial despotic tyrannical autocratic imperious overbearing coercive arrogant egotistic insolent imperative peremptory high-handed iron-handed imperial crack the whip in driver’s seat on high horse
    Antonyms:
    submissive yielding surrendering

ارجاع به لغت domineering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «domineering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/domineering

لغات نزدیک domineering

پیشنهاد بهبود معانی