به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Dictatorial

ˌdɪktəˈtɔːriəl ˌdɪktəˈtɔːriəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    مربوط به دیکتاتور
    • - Hitler's dictatorial regime
    • - حکومت دیکتاتوری هیتلر
    • - A dictatorial leader who did not listen to anyone.
    • - رهبر خودکامه‌ای که به حرف هیچ‌کس گوش نمی‌کرد.
    • - a dictatorial father
    • - پدر خودرأی
    • - the new chief's dictatorial orders
    • - دستورهای زورگویانه‌ی رئیس جدید
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dictatorial

  1. adjective tyrannical, authoritarian
    Synonyms: absolute, arbitrary, arrogant, autocratic, bossy, clamorous, crack-the-whip, despotic, dictative, doctrinaire, dogmatic, domineering, egotistic, firm, haughty, imperative, imperious, iron-handed, oppressive, overbearing, peremptory, pompous, proud, stern, throwing weight around, totalitarian, unlimited, unrestricted
    Antonyms: democratic, docile, passive

ارجاع به لغت dictatorial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dictatorial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dictatorial

لغات نزدیک dictatorial

پیشنهاد بهبود معانی