با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bossy

ˈbɒːsi ˈbɒsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    bossier
  • صفت عالی:

    bossiest

معنی

adjective B2
دارای برجستگی، متمایل به ریاست مآبی، ارباب‌منش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bossy

  1. adjective domineering
    Synonyms: authoritarian, commanding, controlling, despotic, dictatorial, high-handed, imperious, iron-handed, oppressive, overbearing, overpowering, pushy, strict, tyrannical

ارجاع به لغت bossy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bossy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bossy

لغات نزدیک bossy

پیشنهاد بهبود معانی