گذشتهی ساده:
commandedشکل سوم:
commandedسومشخص مفرد:
commandsصفت تفضیلی:
more commandingصفت عالی:
most commandingفرمانده، فرماندهنده، حاکم
The commanding officer gave clear and concise instructions to his team.
افسر فرمانده آموزشهای واضح و مختصری به تیمش داد.
The commanding leader of the army led his troops fearlessly into battle.
رهبر فرمانده ارتش سربازانش را دلیرانه به نبرد فرستاد.
آمرانه، حاکمانه، دستوری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the CEO's commanding voice
صدای آمرانهی مدیرعامل
commanding way of talking
شیوهی گفتاری دستوری
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «commanding» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commanding