صفت تفضیلی:
prouderصفت عالی:
proudestمفتخر، خشنود، سربلند، سرافراز، افتخارآمیز، گرانسر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
I am proud to have such students.
از داشتن چنین شاگردانی مفتخرم.
My children make me proud.
فرزندانم مرا سربلند میکنند.
She was proud to be invited too.
از اینکه او را هم دعوت کرده بودند، سربلند بود.
Their wedding was a proud day for their parents.
عروسی آن دو برای والدینشان روز افتخارآمیزی بود.
I am proud of you.
به تو افتخار میکنم.
I am proud to present to you tonight's speaker.
مفتخرم که سخنران امشب را به حضورتان معرفی کنم.
He is proud of his own looks.
از قیافهی خودش خشنود است.
our proud army
ارتش سرافراز ما
مغرور، متکبر، غرورانگیز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The proud rulers that are now resting under this soil.
حکمرانان مغروری که اکنون زیر این خاک خفتهاند.
the proudest moment of her life
غرورانگیزترین لحظهی عمر او
انگلیسی بریتانیایی قدعلمکرده، بلند، عظیم، بهطور بلندی
The proud oak tree stood tall in the middle of the forest.
درخت بلوط عظیم در وسط جنگل قرار گرفته بود.
The proud peacock displayed its vibrant feathers for all to see.
طاووس عظیم پرهای رنگی خود را برای همه به نمایش گذاشت.
شاد، سرمست، فرخنده، مسرور، خوشحال
The proud parents beamed as they watched their child receive the award.
والدین مسرور هنگام دریافت جایزهی فرزندشان شاد شدند.
proud people
مردم فرخنده
مفتخر بودن به، سرفراز بودن
سرفراز، سربلند، مفتخر، خشنود (از)
بسیار سربلند، بسیار مغرور
(عامیانه) خوب پذیرایی کردن، با احترام زیاد با کسی رفتار کردن
بسیار موفق بودن، خیلی خوب کار کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «proud» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/proud