گذشتهی ساده:
dangledشکل سوم:
dangledسومشخص مفرد:
danglesوجه وصفی حال:
danglingآویزان بودن، آویزان کردن، آویختن، آویزان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Long, golden earrings were dangling from her ears.
گوشوارههای بلند و طلایی از گوشهایش آویخته بود.
The monkey caught hold of the branch and swung dangling there.
میمون به شاخه چسبید و در آنجا آویزان ماند و تاب خورد.
She dangled the sandwich bag in front of me and said, "if you want food, you must take your medicine."
پاکت ساندویچ را جلوم تکان داد و گفت: «اگر غذا میخواهی باید دارویت را بخوری.»
He spent his youth dangling after gamblers.
در تمام دوران جوانیاش دور و بر قماربازها میپلکید.
The promise of a big raise was dangled before him.
با قول یک اضافه حقوق زیاد او را وسوسه کردند.
dangle before (or in front of) someone
(به منظور وسوسه) چیزی را به کسی نشان دادن، چیزی را جلو کسی تکان دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dangle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dangle