گذشتهی ساده:
contrastedشکل سوم:
contrastedسومشخص مفرد:
contrastsوجه وصفی حال:
contrastingشکل جمع:
contrasts(شخص یا چیز) متفاوت، برابر نهشته، تفاوت (به ویژه بین دو چیز مورد مقایسه)، مقایسه، تقابل
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
to compare and contrast
وجوه تشابه و تمایز را نشان دادن
the noticeable contrast between those two countries
تفاوت چشمگیر بین آن دو کشور
(نقاشی و تصویر تلویزیونی و سینمایی و غیره) تضاد، کنتراست (میزان تضاد بین دو رنگ و غیره)، پادنمایی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(با: with) تضاد داشتن (با)، مغایر بودن با
His deeds contrasted with his words.
رفتار او با حرفهایش تضاد داشت.
کنتراست ایجاد کردن، تضاد ایجاد کردن
مقایسه کردن (برای نشان دادن تفاوت ها)، همسنجی کردن، برابر هم گذاشتن
He contrasted the two poems.
او آن دو شعر را همسنجی کرد.
contrast lighting
نورپردازی دارای کنتراست
contrastive grammar
دستور مقابلهای
در مقابل، در عوض، از سوی دیگر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «contrast» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/contrast