امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Equality

    iˈkwɑːlət̬i ɪˈkwɒləti
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      equalities

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun uncountable B2
    برابری، تساوی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    noun uncountable
    مساوات، برابری، تساوی، یکسانی، شباهت
    - equality of size
    - برابری اندازه
    - equality of talents
    - تساوی استعدادها
    - the legal equality of humans
    - برابری انسان‌ها از نظر قانون
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد equality

    1. noun similarity, balance; egalitarianism
      Synonyms:
      equivalence identity uniformity parity balance equilibrium fairness impartiality equal opportunity civil rights likeness correspondence coordination isometry sameness parallelism evenness commensurateness fair play fair practice tolerance adequation equatability homology fair shake equipoise par
      Antonyms:
      inequality unfairness difference imbalance dissimilarity disproportion

    لغات هم‌خانواده equality

    ارجاع به لغت equality

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «equality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/equality

    لغات نزدیک equality

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی