فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Inverse

ɪnˈvɜrːs ˌɪnˈvɜːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inverses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    وارونه، معکوس، برعکس، برگردان، مقلوب، واژگون، نگونسار
    • - His enthusiasm for this job is in inverse proportion to his salary!
    • - اشتیاق او به این شغل با حقوقی که می‌گیرد، رابطه‌ی معکوس دارد!
    • - to be in inverse ratio (or proportion) to
    • - رابطه‌ی وارون (معکوس) داشتن با
    • - inverse element
    • - عنصر معکوس
    • - an inverse order
    • - ترتیب وارونه
    • - inverse image
    • - تصویر معکوس
    • - the inverse side of a coin
    • - پشت سکه، آن طرف سکه
    • - Division is the inverse operation of multiplication.
    • - تقسیم، عمل مقابل (واروی) ضرب است.
    • - inverted commas
    • - نشان نقل‌قول
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inverse

  1. adjective opposite
    Synonyms: changed, contrary, converse, flipped, inverted, reverse, reversed, reverted, transposed, turned, turned over

ارجاع به لغت inverse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inverse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inverse

لغات نزدیک inverse

پیشنهاد بهبود معانی