Inverse

ɪnˈvɜrːs ˌɪnˈvɜːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inverses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
وارونه، معکوس، برعکس، برگردان، مقلوب، واژگون، نگونسار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His enthusiasm for this job is in inverse proportion to his salary!
- اشتیاق او به این شغل با حقوقی که می‌گیرد، رابطه‌ی معکوس دارد!
- to be in inverse ratio (or proportion) to
- رابطه‌ی وارون (معکوس) داشتن با
- inverse element
- عنصر معکوس
- an inverse order
- ترتیب وارونه
- inverse image
- تصویر معکوس
- the inverse side of a coin
- پشت سکه، آن طرف سکه
- Division is the inverse operation of multiplication.
- تقسیم، عمل مقابل (واروی) ضرب است.
- inverted commas
- نشان نقل‌قول
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inverse

  1. adjective opposite
    Synonyms: changed, contrary, converse, flipped, inverted, reverse, reversed, reverted, transposed, turned, turned over

ارجاع به لغت inverse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inverse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inverse

لغات نزدیک inverse

پیشنهاد بهبود معانی