با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Collate

kəˈleɪt kəˈleɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - transitive
مقابله و تطبیق کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
verb - transitive
تلفیق
- He collated the printed text with the original manuscript.
- او متن چاپ‌شده را با نسخه اصلی مقابله کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد collate

  1. verb sort collection
    Synonyms: adduce, analogize, assemble, bracket, collect, compare, compose, contrast, examine, gather, group, match, order, relate, verify

ارجاع به لغت collate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «collate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/collate

لغات نزدیک collate

پیشنهاد بهبود معانی