فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Collate

kəˈleɪt kəˈleɪt

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - transitive

مقابله و تطبیق کردن

verb - transitive

تلفیق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

He collated the printed text with the original manuscript.

او متن چاپ‌شده را با نسخه اصلی مقابله کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد collate

  1. verb sort collection
    Synonyms:
    gather collect assemble order group compare match relate examine contrast compose bracket verify analogize adduce

ارجاع به لغت collate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «collate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/collate

لغات نزدیک collate

پیشنهاد بهبود معانی