گذشتهی ساده:
mismatchedشکل سوم:
mismatchedسومشخص مفرد:
mismatchesوجه وصفی حال:
mismatchingشکل جمع:
mismatchesازدواج ناجور، متناسب نبودن، ناجور بودن، بههم نخوردن
عدم مطابقت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It was a mismatch and we lost zero to eight.
تیمها نابرابر بودند و ما صفر به هشت باختیم.
He wore mismatched socks.
او جوراب تا به تا پوشیده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mismatch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mismatch