فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Budget

ˈbʌdʒɪt ˈbʌdʒɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    budgeted
  • شکل سوم:

    budgeted
  • سوم شخص مفرد:

    budgets
  • وجه وصفی حال:

    budgeting
  • شکل جمع:

    budgets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    بودجه
    • - The government submitted next year's budget to the Majles.
    • - دولت بودجه‌ی سال آینده را به مجلس تقدیم کرد.
    • - the budget allotted for building new schools
    • - اعتبار تخصیص یافته برای ساختن مدارس تازه
    • - to be on a tight budget
    • - از نظر مالی در مضیقه بودن
  • verb - transitive
    بودجه‌بندی کردن، هزینه را برنامه‌ریزی کردن، تنظیم کردن
    • - the amount budgeted for the next year
    • - مبلغی که برای سال دیگر بودجه‌بندی شده (در بودجه منظور شده)
    • - You must budget your time.
    • - باید وقت خودت را برنامه‌ریزی کنی.
    • - Through careful budgeting they cut the costs by ten percent.
    • - با بودجه‌بندی دقیق هزینه‌ها را ده درصد کاهش دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد budget

  1. noun financial plan
    Synonyms: account, aggregate, allocation, allowance, bulk, cost, estimated expenses, finances, fiscal estimate, funds, means, planned disbursement, quantity, quantum, resources, spending plan, statement, total
  2. verb plan money or action
    Synonyms: allocate, apportion, calculate, compute, cost, estimate, predict, ration

Phrasal verbs

  • budget for

    در بودجه منظور کردن، (برای چیزی) اعتبار تخصیص دادن (در بودجه)

Collocations

  • budget account

    (انگلیس) حساب نسیه (در فروشگاه‌ها و غیره)، اعتبار خرید قسطی

ارجاع به لغت budget

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «budget» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/budget

لغات نزدیک budget

پیشنهاد بهبود معانی