آخرین به‌روزرسانی:

Budget

ˈbʌdʒɪt ˈbʌdʒɪt

گذشته‌ی ساده:

budgeted

شکل سوم:

budgeted

سوم‌شخص مفرد:

budgets

وجه وصفی حال:

budgeting

شکل جمع:

budgets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

بودجه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

The government submitted next year's budget to the Majles.

دولت بودجه‌ی سال آینده را به مجلس تقدیم کرد.

the budget allotted for building new schools

اعتبار تخصیص یافته برای ساختن مدارس تازه

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to be on a tight budget

از نظر مالی در مضیقه بودن

verb - transitive

بودجه‌بندی کردن، هزینه را برنامه‌ریزی کردن، تنظیم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

the amount budgeted for the next year

مبلغی که برای سال دیگر بودجه‌بندی شده (در بودجه منظور شده)

You must budget your time.

باید وقت خودت را برنامه‌ریزی کنی.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Through careful budgeting they cut the costs by ten percent.

با بودجه‌بندی دقیق هزینه‌ها را ده درصد کاهش دادند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد budget

  1. noun financial plan
    Synonyms:
    funds finances account resources allocation allowance total statement cost aggregate quantity bulk means spending plan fiscal estimate planned disbursement estimated expenses quantum
  1. verb plan money or action
    Synonyms:
    calculate estimate predict compute allocate apportion ration cost

Phrasal verbs

budget for

در بودجه منظور کردن، (برای چیزی) اعتبار تخصیص دادن (در بودجه)

Collocations

budget account

(انگلیس) حساب نسیه (در فروشگاه‌ها و غیره)، اعتبار خرید قسطی

ارجاع به لغت budget

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «budget» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/budget

لغات نزدیک budget

پیشنهاد بهبود معانی