با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Few

fjuː fjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    fewer
  • صفت عالی:

    fewest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun A2
معدود، اندک، کم، اندکی از، کمی از (با a )

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Few seats were (left) empty.
- صندلی‌های معدودی خالی مانده بود.
- Few people came.
- مردم معدودی آمدند.
- Few are the people who know the value of friendship.
- معدودند کسانی که قدر دوستی را می‌دانند.
- Teachers like him are few.
- معلم مثل او کم است.
- one of her few poems
- یکی از اشعار انگشت شمار او
- He has few friends.
- او دوستان کمی دارد.
- He has a few friends.
- او چندتایی دوست دارد.
- She sold a few of the books.
- او شماری از کتابها را فروخت.
- A few of the soldiers were wounded.
- چند تا از سربازان زخمی شدند.
- In that town, good restaurants are few and far in between.
- در آن شهر رستوران خوب کم یافت می‌شود.
- No fewer than five children died.
- شمار بچه‌هایی که مردند، از پنج کمتر نبود.
- Not a few of the students have cars.
- شمار دانش‌آموزانی که اتومبیل دارند، کم نیست.
- Quite a few students have cars.
- بسیاری از دانش آموزان اتومبیل دارند.
- the educated few as opposed to the uneducated many
- اقلیت تحصیل‌کرده در برابر اکثریت بی‌سوادان
- Power was concentrated in the hands of the few.
- قدرت در دست معدودی (از مردم) متمرکز شده بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد few

  1. adjective hardly any
    Synonyms: exiguous, few and far between, imperceptible, inconsequential, inconsiderable, infrequent, insufficient, lean, less, meager, middling, minor, minority, minute, negligible, not many, not too many, occasional, paltry, petty, piddling, rare, scant, scanty, scarce, scarcely any, scattered, scattering, seldom, semioccasional, short, skimpy, slender, slight, slim, some, sparse, sporadic, stingy, straggling, thin, trifling, uncommon, unfrequent, widely spaced
    Antonyms: many, much
  2. pronoun scarcely any
    Synonyms: not many, not too many, scattering, several, slim pickings, small number, smatter, smattering, some, spattering, sprinkling
    Antonyms: many, much

Collocations

  • no fewer than

    نه کمتر از، کم نه، کم نبودند کسانی که

  • not a few

    نه کم، بسیار، خیلی

Idioms

ارجاع به لغت few

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «few» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/few

لغات نزدیک few

پیشنهاد بهبود معانی