صفت تفضیلی:
more sporadicصفت عالی:
most sporadicپراکنده، گاهبهگاه، نامنظم، نامتناوب، منقطع، ناپیوسته، تکوتوک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sporadic bursts of laughter filled the quiet room.
خندههای تکوتوک، سکوت اتاق را درهم شکستند.
My internet connection is sporadic, it keeps cutting out every few minutes.
اتصال اینترنت من نامتناوب است؛ هر چند دقیقه یکبار قطع میشود.
The sporadic rainfall made it difficult for farmers to plan their planting schedule.
بارندگیهای پراکنده، برنامهریزی زمانبندی کاشت را برای کشاورزان دشوار کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sporadic» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sporadic