آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Intermittent

ˌɪnt̬ərˈmɪtnt ˌɪntəˈmɪtnt

معنی intermittent | جمله با intermittent

adjective

متناوب، نوبت‌دار، نوبه‌ای، نوبتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

intermittent spark

جرقه‌ی متناوب

intermittent fasting

رژیم فستینگ (روشی از غذا خوردن که شامل تغییر منظم بین دوره‌های غذا خوردن و روزه‌داری (نخوردن عمدی)، به ویژه برای کاهش وزن است)

نمونه‌جمله‌های بیشتر

an intermittent publication

نشریه‌ی گاهوار (گاه‌به‌گاه)

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد intermittent

ارجاع به لغت intermittent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intermittent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intermittent

لغات نزدیک intermittent

پیشنهاد بهبود معانی