آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ آبان ۱۴۰۴

    Intermittent

    ˌɪnt̬ərˈmɪtnt ˌɪntəˈmɪtnt

    معنی intermittent | جمله با intermittent

    adjective

    متناوب، نوبت‌دار، نوبه‌ای، نوبتی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    intermittent spark

    جرقه‌ی متناوب

    intermittent fasting

    رژیم فستینگ (روشی از غذا خوردن که شامل تغییر منظم بین دوره‌های غذا خوردن و روزه‌داری (نخوردن عمدی)، به ویژه برای کاهش وزن است)

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an intermittent publication

    نشریه‌ی گاهوار (گاه‌به‌گاه)

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد intermittent

    1. adjective irregular, sporadic
      Synonyms:
      occasional periodic recurrent shifting spasmodic fitful infrequent interrupted rhythmic rhythmical cyclic cyclical iterative alternating epochal serial isochronal isochronous metrical
      Antonyms:
      regular constant continual continuing perpetual

    سوال‌های رایج intermittent

    معنی intermittent به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی intermittent در زبان فارسی به «متناوب»، «گاه‌به‌گاه»، «نوبت‌دار» یا «پیوسته‌گسسته» ترجمه می‌شود.

    این واژه برای توصیف رویدادها یا پدیده‌هایی به کار می‌رود که در فواصل زمانی نامنظم یا با وقفه‌های کوتاه و بلند رخ می‌دهند. در زبان انگلیسی رسمی و علمی، intermittent اغلب برای اشاره به فرآیندهایی به کار می‌رود که تداوم کامل ندارند، اما در بازه‌های زمانی مختلف تکرار می‌شوند.

    در زندگی روزمره، این واژه می‌تواند به هر چیزی از باران گرفته تا سیگنال اینترنت اشاره کند. مثلاً در جمله‌ی “We had intermittent rain all afternoon”، منظور این است که باران در طول بعدازظهر چندین‌بار قطع و وصل شده است. در این کاربرد، intermittent به معنای چیزی است که تداوم دارد، اما با فواصل غیرمنظم. در نتیجه، معنای آن چیزی میان «پیوسته» و «کاملاً منقطع» قرار می‌گیرد.

    در علم پزشکی، intermittent کاربرد دقیق‌تری دارد. به‌عنوان نمونه، در اصطلاح intermittent fever (تب متناوب)، دمای بدن بیمار در بازه‌های مشخصی بالا می‌رود و سپس به حالت طبیعی بازمی‌گردد. همچنین در تنفس یا ضربان قلب، اگر ریتم عملکرد اندام‌ها با وقفه‌هایی همراه باشد، از واژه‌ی intermittent برای توصیف آن استفاده می‌شود. این نوع استفاده علمی معمولاً بر الگوی تکرارشونده با فواصل نامنظم دلالت دارد.

    در حوزه‌ی فناوری و مهندسی نیز، intermittent برای توصیف عملکرد ناپایدار یا مقطعی دستگاه‌ها به کار می‌رود. برای مثال، اگر سیگنال ارتباطی یا جریان برق به‌صورت نامنظم قطع و وصل شود، گفته می‌شود سیستم دچار intermittent failure شده است. در این موارد، واژه نه‌تنها وضعیت لحظه‌ای بلکه الگوی عملکرد دستگاه را نشان می‌دهد و برای تشخیص مشکل بسیار مهم است.

    از دید فلسفی و زبانی، مفهوم intermittent به نوعی یادآور تناقض میان پیوستگی و گسست است. پدیده‌های متناوب، هرچند ظاهراً ناپیوسته‌اند، اما نوعی نظم در بی‌نظمی دارند؛ همانند موج‌هایی که با وقفه بر ساحل می‌کوبند یا روشنایی چراغی که به‌صورت منظم خاموش و روشن می‌شود. این ویژگی باعث می‌شود واژه‌ی intermittent نه‌فقط در علوم، بلکه در ادبیات و توصیف‌های استعاری نیز کاربردی زیبا و دقیق داشته باشد.

    ارجاع به لغت intermittent

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «intermittent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intermittent

    لغات نزدیک intermittent

    • - intermit
    • - intermittence
    • - intermittent
    • - intermittent current
    • - intermittent fasting
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.