Iterative

ˈɪtəˌretɪv ˈɪtəˌretɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective
تکراری، مکرر، بارستی، بازگفتنی، دوباره، چند‌باره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- iterative poetic imagery
- استعاره‌های مکرر شاعرانه
adjective
(دستورزبان) رجوع شود به: frequentative
adjective
(ریاضی) ترجیعی، بارستوار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد iterative

  1. adjective Characterized by repetition
    Synonyms: reiterative, repetitious, repetitive
  2. noun The aspect of the verb that expresses the repetition of an action
    Synonyms: iterative-aspect

ارجاع به لغت iterative

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «iterative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/iterative

لغات نزدیک iterative

پیشنهاد بهبود معانی