با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Periodic

ˌpɪriˈɑːdɪk ˌpɪəriˈɒdɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
دوره‌ای، ادواری، دورانی، باز‌آیند، بازگشتی، چرخه‌ای

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- periodic fluctuation
- نوسان دوره‌ای
- a periodic fever
- تب ادواری
- the periodic motion of a planet
- حرکت ادواری یک سیاره
adjective
گهگاهی، متناوب، پستایی، نوبتی، تناوبی
- periodic municipal elections
- انتخاب شهرداری هر چند وقت یکبار
- periodic function
- تابع تناوبی، تابع دوره‌ای
adjective
مکرر، بازآینده
- periodic epidemics
- همه‌گیری دوره‌ای (بیماری)
- one of the city's periodic power failures
- یکی از خاموشی‌های مکرر برق شهر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد periodic

  1. adjective at fixed intervals
    Synonyms: alternate, annual, at various times, centennial, cyclic, cyclical, daily, epochal, every once in a while, every so often, fluctuating, hourly, infrequent, intermittent, isochronal, isochronous, monthly, occasional, on-again-off-again, on certain occasions, orbital, perennial, periodical, recurrent, recurring, regular, repeated, rhythmic, routine, seasonal, serial, spasmodic, sporadic, weekly, yearly
    Antonyms: constant, continual, irregular, lasting, permanent, sporadic, variable

ارجاع به لغت periodic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «periodic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/periodic

لغات نزدیک periodic

پیشنهاد بهبود معانی