سالانه، سالی یک بار، هرساله، سالبهسال، همهسال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She visits her family in another city yearly.
او سالی یک بار خانوادهاش را در شهر دیگری ملاقات میکند.
The employees receive a yearly bonus based on their performance.
کارکنان بر اساس عملکردشان پاداش سالانه دریافت میکنند.
a yearly event
رویداد سالانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «yearly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/yearly