فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Yearly

ˈjɪrli ˈjɪəli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb

سالانه، سالی یک بار، هرساله، سال‌به‌سال، همه‌سال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

She visits her family in another city yearly.

او سالی یک بار خانواده‌اش را در شهر دیگری ملاقات می‌کند.

The employees receive a yearly bonus based on their performance.

کارکنان بر اساس عملکردشان پاداش سالانه دریافت می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a yearly event

رویداد سالانه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد yearly

  1. adjective every twelve months
    Synonyms:
    annual annually per annum once a year yearlong year by year regularly perennial

لغات هم‌خانواده yearly

  • adjective
    yearly
  • adverb
    yearly

ارجاع به لغت yearly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «yearly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/yearly

لغات نزدیک yearly

پیشنهاد بهبود معانی