با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Recurring

rɪˈkɜːrɪŋ rɪˈkɜːrɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    recurred
  • شکل سوم:

    recurred
  • سوم شخص مفرد:

    recurs
  • صفت تفضیلی:

    more recurring
  • صفت عالی:

    most recurring

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    مستمر، مکرر، تکرارشونده، متناوب، پرتکرار
    • - The recurring problem was causing frustration for the team.
    • - مشکل تکرارشونده داشت باعث سرخوردگی تیم می‌شد.
    • - Her recurring nightmares kept her awake at night.
    • - کابوس‌های مکرر او را در طول شب بیدار نگه داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد recurring

  1. verb To come back to a former condition
    Synonyms: reverting, returning
  2. verb Have recourse to
    Synonyms: reappearing, repeating, resorting, reiterating, returning, persisting, iterating
    Antonyms: halting, stopping
  3. adjective Coming back
    Synonyms: revenant

ارجاع به لغت recurring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «recurring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/recurring

لغات نزدیک recurring

پیشنهاد بهبود معانی