گذشتهی ساده:
recurredشکل سوم:
recurredسومشخص مفرد:
recursصفت تفضیلی:
more recurringصفت عالی:
most recurringمستمر، مکرر، تکرارشونده، متناوب، پرتکرار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The recurring problem was causing frustration for the team.
مشکل تکرارشونده داشت باعث سرخوردگی تیم میشد.
Her recurring nightmares kept her awake at night.
کابوسهای مکرر او را در طول شب بیدار نگه داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «recurring» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/recurring