فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Hourly

ˈaʊrli ˈaʊəli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hourlies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective adverb B2
    ساعتی، هر ساعت یکبار، ساعت به ساعت، هر یک ساعت، برحسب ساعت
    • - hourly wage
    • - مزد ساعتی
    • - They are paid on an hourly basis.
    • - به آنان به‌طور ساعتی مزد می‌دهند.
    • - an hourly train service
    • - سرویس راه آهن هر ساعته
    • - The bell rings hourly.
    • - زنگ هر ساعت یکبار به صدا در می‌آید.
    • - Sea nymphs hourly ring his knell.
    • - (شکسپیر) پریان دریایی هر ساعت برایش ناقوس می‌زنند.
  • adjective adverb
    مکرر، دایم، همیشه، پیدرپی، مدام، همیشگی
    • - She lived in hourly dread.
    • - او در هراس دائم بسر می‌برد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hourly

  1. adjective
    Synonyms: hour by hour, each hour, every hour, every sixty minutes, continually, at the striking of the hour, every hour on the hour

ارجاع به لغت hourly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hourly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hourly

لغات نزدیک hourly

پیشنهاد بهبود معانی