فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Interrupted

ˌɪntəˈrʌptɪd ˌɪntəˈrʌptɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
وابریده، وقفه‌دار، منقطع، نامتداوم، گسسته، پراکنده، مختل‌شده، ناپیوسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The painting featured an interrupted stripe that gave it a unique look.
- در نقاشی، نواری گسسته دیده می‌شد که ظاهر خاصی به آن داده بود.
- We experienced interrupted internet service throughout the storm.
- درطول طوفان، سرویس اینترنت مختل شده بود.
adjective
گیاه‌شناسی پراکنده، نامنظم، نامتقارن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده
- This orchid is known for its interrupted whorls of blossoms.
- این ارکیده، به‌خاطر پوشش‌های گل نامتقارن خود شناخته می‌شود.
- The interrupted growth of the petals gives the flower a wild look.
- رشد نامنظم گلبرگ‌ها، ظاهری وحشی به گل داده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interrupted

  1. adjective stopped
    Synonyms:
    delayed disrupted suspended intermittent discontinuous broken postponed obstructed hindered checked held up interfered with cut short broken off irregular

ارجاع به لغت interrupted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interrupted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interrupted

لغات نزدیک interrupted

پیشنهاد بهبود معانی