Smattering

ˈsmætrɪŋ ˈsmætrɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
دانش سطحی، معلومات دست‌وپاشکسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد smattering

  1. noun small amount
    Synonyms: basics, bit, elements, little, modicum, rudiments, smidge, smidgen, soupçon, tad

ارجاع به لغت smattering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «smattering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/smattering

لغات نزدیک smattering

پیشنهاد بهبود معانی