فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک
آخرین به‌روزرسانی:
Assumption
əˈsʌmpʃn
əˈsʌmpʃn
شکل جمع:
assumptionsمعنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
noun
countable
C1
فرض، گمان، پنداشت، انگاشت، تصور
on the assumption that
با قبول اینکه، با فرض اینکه
it is very likely that your assumption is wrong.
احتمالا فرضیه‌ی شما اشتباه است.
noun
uncountable
(مسئولیت، قدرت) قبول، تقبل، به عهده گیری، خود رایی، خود سری، خود بینی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
noun
uncountable
عید عروج مریم مقدس (در روز ۱۵ اوت)
the Assumption
(با A بزرگ به معنی عید عروج مریم مقدس)
مترادف و متضاد assumption
-
noun taking something for granted; something expectedSynonyms:expectation supposition presumption belief acceptance supposal theory surmise guess conjecture suspicion presupposition inference hypothesis postulate postulation premise theorization fancy hunch posit shot sneaking suspicion stab shot in the dark accepting assumingAntonyms:doubt unexpected
-
noun assuming possession, powerSynonyms:taking acceptance acquisition seizure adoption assuming appropriation takeover undertaking embracing taking on taking up shouldering grab arrogation usurpation accepting
-
noun arroganceSynonyms:pride conceit insolence nerve brass cockiness self-importance presumption sass chutzpah imperiousnessAntonyms:reality realness genuineness naturalness
لغات هم‌خانواده assumption
-
nounassumption
-
verb - transitiveassume
ارجاع به لغت assumption
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «assumption» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assumption
لغات نزدیک assumption
- - assuming
- - assumpsit
- - assumption
- - assumptive
- - assurance