با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cognizance

ˈkɑːɡnɪzns ˈkɒɡnəzns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
معرفت، ادراک، شناسایی، آگاهی، تصدیق ضمنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to have cognizance of something
- چیزی را درک کردن
- These matters are beyond the cognizance of this court.
- این مقوله‌ها خارج از اختیارات این دادگاه است.
- We must take cognizance of various nations' cultural differences.
- ما باید تفاوت‌های فرهنگی ملل گوناگون را در نظر بگیریم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cognizance

  1. noun understanding
    Synonyms: acknowledgment, apprehension, attention, awareness, comprehension, discernment, insight, intelligence, knowledge, mind, need, note, notice, observance, observation, perception, percipience, reasoning, recognition, regard
    Antonyms: ignorance, misunderstanding

Collocations

ارجاع به لغت cognizance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cognizance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cognizance

لغات نزدیک cognizance

پیشنهاد بهبود معانی