معرفت، ادراک، شناسایی، آگاهی، تصدیق ضمنی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to have cognizance of something
چیزی را درک کردن
These matters are beyond the cognizance of this court.
این مقولهها خارج از اختیارات این دادگاه است.
We must take cognizance of various nations' cultural differences.
ما باید تفاوتهای فرهنگی ملل گوناگون را در نظر بگیریم.
متوجه شدن، در نظر گرفتن، آگاه بودن به
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cognizance» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cognizance