فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cognizable

ˈkɑːɡnɪzəbəl ˈkɒɡnɪzəbl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    حقوق قابل قضاوت (توسط دادگاه)
    • - The police officer was trained to recognize cognizable evidence at crime scenes.
    • - افسر پلیس برای تشخیص شواهد قابل قضاوت در صحنه‌های جنایت آموزش دیده بود.
    • - The judge determined that the crime was cognizable and warranted further investigation.
    • - قاضی تشخیص داد که این جنایت قابل قضاوت است و تحقیقات بیشتر را ضروری دانست.
  • adjective formal
    قابل‌درک، ادراک‌پذیر، شناخت‌پذیر، دانستنی
    • - The artist's use of color in the painting made the emotions portrayed easily cognizable to the viewer.
    • - استفاده‌ی هنرمند از رنگ در نقاشی باعث شد که احساسات به‌راحتی برای بیننده قابل‌درک باشد.
    • - The attorney presented a cognizable argument that persuaded the jury.
    • - وکیل یک استدلال قابل‌درک ارائه کرد که هیئت‌منصفه را متقاعد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cognizable

  1. Capable of being known
    Synonyms: perceptible, knowable, cognisable, recognizable, cognoscible

ارجاع به لغت cognizable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cognizable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cognizable

لغات نزدیک cognizable

پیشنهاد بهبود معانی