فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hitchhike

ˈhɪtʃhaɪk ˈhɪtʃhaɪk

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - intransitive B1

سفر مفتی سوار ماشین کسی شدن، اتواستاپ زدن، سفر رفتن به روش رایگان سواری

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

مشاهده

Soldiers hitchhiked to their villages.

سربازان مجانی سوار می‌شدند و به دهات خود می‌رفتند.

verb - transitive

سفر سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن برای سواری مفتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hitchhike

  1. verb take a lift
    Synonyms:
    hitch bum a ride thumb

ارجاع به لغت hitchhike

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hitchhike» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hitchhike

لغات نزدیک hitchhike

پیشنهاد بهبود معانی