امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hitchhike

ˈhɪtʃhaɪk ˈhɪtʃhaɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - intransitive B1
سفر مفتی سوار ماشین کسی شدن، اتواستاپ زدن، سفر رفتن به روش رایگان سواری link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Soldiers hitchhiked to their villages.
- سربازان مجانی سوار می‌شدند و به دهات خود می‌رفتند.
verb - transitive
سفر سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن برای سواری مفتی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hitchhike

  1. verb take a lift
    Synonyms:
    hitch bum a ride thumb

ارجاع به لغت hitchhike

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hitchhike» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hitchhike

لغات نزدیک hitchhike

پیشنهاد بهبود معانی