امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Collision

kəˈlɪʒn kəˈlɪʒn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    collisions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C1
تصادف، برخورد، تصادم (خودرو و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a collision course
- مسیر تصادف
- the mid-air collision of two airplanes
- برخورد دو هواپیما در آسمان
noun countable
برخورد، درگیری، تضاد
- a collision of ideas
- تضاد اندیشه‌ها
- The collision argument between the two political parties has been ongoing for months.
- برخورد بین دو این حزب سیاسی از ماه‌ها قبل ادامه دارد.
noun
شیمی فیزیک برخورد link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده
- Negative pressure is induced into nitrogen solvent system and sample, creating collision between them
- فشار منفی به سیستم حلال نیتروژن و نمونه القا می‌شود و بین آن‌ها برخورد ایجاد می‌کند.
- The collision of the atoms in the reactor produced a powerful burst.
- برخورد اتم‌ها در رآکتور باعث ایجاد انفجار قدرتمندی شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد collision

  1. noun accident
    Synonyms:
    blow bump butt concussion contact crash demolishment destruction dilapidation encounter fender bender head-on hit impact jar jolt knock percussion pileup rap ruin shock sideswipe slam smash strike thud thump wreck

ارجاع به لغت collision

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «collision» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/collision

لغات نزدیک collision

پیشنهاد بهبود معانی