فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pileup

ˈpɑɪlˌʌp ˈpaɪlʌp

شکل جمع:

pileups

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

تصادف زنجیره‌ای

The highway was closed due to a massive pileup.

بزرگ‌راه به‌دلیل تصادف زنجیره‌ای بزرگی بسته شد.

The pileup on the road caused a major traffic jam.

تصادف زنجیره‌ای در جاده باعث راه‌بندان شدیدی شد.

noun

انباشتگی، تراکم، انبوه، توده، تجمع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The pileup of files on the server caused it to slow down.

تراکم فایل‌ها روی سرور باعث کاهش سرعت آن شد.

There was a pileup of papers on his desk that needed to be organized.

انبوهی از کاغذها روی میزش بودند که نیاز به مرتب‌سازی داشتند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pileup

  1. noun a wrecking of a vehicle
    Synonyms:
    accident crash collision wreck smash smashup crackup stack accumulation

ارجاع به لغت pileup

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pileup» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pileup

لغات نزدیک pileup

پیشنهاد بهبود معانی