فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Converge

kənˈvɜrːdʒ kənˈvɜːdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    converged
  • شکل سوم:

    converged
  • سوم شخص مفرد:

    converges
  • وجه وصفی حال:

    converging

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive adverb
    همگرا بودن
  • verb - intransitive adverb
    توجه به یک نقطه یا یک مقصد مشترک، (ریاضی) تقارب خطوط، وجود تشابه، هم‌گراشدن
    • - A place where three roads converge.
    • - محلی که در آن سه راه با هم تلاقی می‌کنند.
    • - Demonstrators converged in Tajrish square.
    • - تظاهرکنندگان در میدان تجریش به هم ملحق شدند.
    • - In economic matters, the two leaders' ideas converged.
    • - در مورد امور اقتصادی عقاید دو رهبر در یک راستا بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد converge

  1. verb gather
    Synonyms: assemble, coincide, combine, come together, concenter, concentrate, concur, encounter, enter in, focalize, focus, join, meet, merge, mingle, rally, unite
    Antonyms: disperse, diverge, divide, scatter, separate, spread

ارجاع به لغت converge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «converge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/converge

لغات نزدیک converge

پیشنهاد بهبود معانی