فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Converge

kənˈvɜrːdʒ kənˈvɜːdʒ

گذشته‌ی ساده:

converged

شکل سوم:

converged

سوم‌شخص مفرد:

converges

وجه وصفی حال:

converging

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb

همگرا بودن

verb - intransitive adverb

توجه به یک نقطه یا یک مقصد مشترک، (ریاضی) تقارب خطوط، وجود تشابه، هم‌گراشدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

A place where three roads converge.

محلی که در آن سه راه با هم تلاقی می‌کنند.

Demonstrators converged in Tajrish square.

تظاهرکنندگان در میدان تجریش به هم ملحق شدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

In economic matters, the two leaders' ideas converged.

در مورد امور اقتصادی عقاید دو رهبر در یک راستا بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد converge

  1. verb gather
    Synonyms:
    meet join unite combine gather assemble merge mingle rally concur encounter concentrate focus coincide concenter focalize come together enter in
    Antonyms:
    separate scatter disperse divide diverge spread

ارجاع به لغت converge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «converge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/converge

لغات نزدیک converge

پیشنهاد بهبود معانی