فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Border Crossing

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

collocation noun
عبور از مرز، گذر از مرز (عبور از مرزهای جغرافیایی کشوری به کشور دیگر)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Night border crossing is not safe.
- عبور شبانه از مرز ایمن نیست.
- Bad weather delayed the border crossing
- هوای نامساعد گذر از مرز را به تأخیر انداخت.
collocation noun
گذرگاه مرزی، پایانه‌ی مرزی (محل عبور از مرز)
- The border crossing is near the city.
- پایانه‌ی مرزی در نزدیکی شهر واقع شده است.
- They encountered unexpected delays at the border crossing.
- آن‌ها در گذرگاه مرزی با تأخیرهای غیر‌منتظره‌ای مواجه شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد border crossing

  1. noun the act of entering or exiting a country through its designated border points, which are typically monitored by customs and immigration authorities
  1. noun the place where people and goods legally cross a border

ارجاع به لغت border crossing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «border crossing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/border-crossing

لغات نزدیک border crossing

پیشنهاد بهبود معانی