آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Border Crossing

معنی border crossing | جمله با border crossing

collocation noun

عبور از مرز، گذر از مرز (عبور از مرزهای جغرافیایی کشوری به کشور دیگر)

Night border crossing is not safe.

عبور شبانه از مرز ایمن نیست.

Bad weather delayed the border crossing

هوای نامساعد گذر از مرز را به تأخیر انداخت.

collocation noun

گذرگاه مرزی، پایانه‌ی مرزی (محل عبور از مرز)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The border crossing is near the city.

پایانه‌ی مرزی در نزدیکی شهر واقع شده است.

They encountered unexpected delays at the border crossing.

آن‌ها در گذرگاه مرزی با تأخیرهای غیر‌منتظره‌ای مواجه شدند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت border crossing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «border crossing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/border-crossing

لغات نزدیک border crossing

پیشنهاد بهبود معانی