آخرین به‌روزرسانی:

Outskirt

ˈaʊtˌskɜrt ˈaʊtˌskɜːt

شکل جمع:

outskirts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural

دور از مرکز، حاشیه، مرز، حوالی، حومه، اطراف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

the outskirts of the city

حومه‌ی شهر

in the outskirts of consciousness

در حوالی خودآگاهی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد outskirt

  1. noun the periphery of a city or town.
    Synonyms:
    suburb edge environs fringe skirt

ارجاع به لغت outskirt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «outskirt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/outskirt

لغات نزدیک outskirt

پیشنهاد بهبود معانی