Environs

ɪnˈvaɪrənz ɪnˈvaɪrənz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

plural preposition
حومه، حول‌وحوش، دوروبر، توابع، اطراف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- We need a modern system of transportation for the city and its environs.
- برای شهر و حومه‌ی آن نیاز به شبکه‌ی ترابری مدرنی داریم.
- the environs of the Egyptian pyramids
- دوروبر اهرام مصر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد environs

  1. noun neighborhood
    Synonyms: bound, boundary, compass, confine, district, fringes, limits, locality, outskirts, precinct, purlieus, suburb, surroundings, territory, turf, vicinity

ارجاع به لغت environs

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «environs» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/environs

لغات نزدیک environs

پیشنهاد بهبود معانی