جبران کردن عقبماندگی، رسیدن به، جلو زدن
He was behind the class in English, but he soon caught up.
او در انگلیسی از کلاس عقب بود؛ ولی زود رسید.
I ran after him and managed to catch up with him.
به دنبالش دویدم و توانستم به او برسم.
He's staying late at the office to catch up with/on some reports.
او تا دیروقت در دفتر میماند تا به برخی از گزارشهای عقبمانده رسیدگی کند.
We're trying to catch up on paperwork.
ما سعی میکنیم به کارهای عقبمانده رسیدگی کنیم.
اطلاعات تازه بدست آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Let's have a coffee tomorrow and catch up.
بیا فردا قهوه بخوریم و اطلاعات جدیدی بدست آوریم.
He used the radio to catch up with the morning news.
او از رادیو برای بدست آوردن اطلاعات از اخبار صبحگاهی استفاده میکرد.
در جریان قرار گرفتن، تبادل اخبار و اطلاعات
I haven't seen you in so long, we really need to catch up.
خیلی وقت است تو را ندیدم، واقعاً نیازمند تبادل اطلاعات هستیم.
Can i catch up later?
آیا میتوانم بعداً در جریان قرار بگیرم؟
رقابت
Let's have a catch up.
بیا رقابت داشته باشیم.
The catch up with friends was long overdue.
رقابت با دوستان مدتها بود که به سر رسیده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «catch up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/catch-up-2