امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Claw

klɒː klɔː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clawed
  • شکل سوم:

    clawed
  • سوم‌شخص مفرد:

    claws
  • وجه وصفی حال:

    clawing
  • شکل جمع:

    claws

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جانورشناسی چنگال، سرپنجه (زائده‌ای خمیده و برجسته در انتهای انگشتان دست یا پا که در بیشتر آب‌پرده‌داران (پستانداران و خزندگان و پرندگان) دیده می‌شود) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The eagle swooped and picked up the rabbit in its claws.
- عقاب چرخی زد و با چنگال خود خرگوش را ربود (بلند کرد).
- Our cat is always sharpening its claws on the carpet.
- گربه‌ی ما همیشه سرپنجه‌های خود را روی فرش تیز می‌کند.
- Birds use their sharp claws to perch on branches and catch insects.
- پرندگان از چنگال‌های تیز خود برای نشستن روی شاخه‌ها و گرفتن حشرات استفاده می‌کنند.
noun countable
جانورشناسی قلاب، چنگ، انبرک (زائده‌ای در برخی از بی‌مهرگان مانند قاب‌بالان و عنکبوت‌ها برای گرفتن سطح و استواری پا در هنگام راه رفتن و غیره)
- The crab scuttled across the sand, its sharp claws ready to snatch up any unsuspecting prey.
- خرچنگ روی شن و ماسه پرید؛ قلاب‌های تیزش آماده‌ی ربودن هر طعمه‌ی ازهمه‌جابی‌خبری بود.
- The lobster''s sharp claws were ready to seize its prey.
- چنگ‌های تیز خرچنگ آماده‌ی گرفتن طعمه بود.
noun countable
دست (انسان) (به‌طوری که مثل چنگال‌های برخی جانوران و پرندگان و حشرات خمیده یا پیچ‌خورده باشد)
- She clenched her claw around the pen.
- دستش را دور قلم فشار داد.
- The child's tiny claws reached out to grab onto their mother's finger.
- دست‌های کوچک کودک به سمت انگشت مادر دراز شد.
noun countable
هر چیز پنجه‌شکل، چنگک، قلابک
- He used a metal claw to retrieve the lost keys from the drain.
- از یک چنگال فلزی برای بیرون آوردن کلیدهای گمشده از زهکش استفاده کرد.
- The gardening tool had long, curved claws that made digging easier.
- این ابزار باغبانی پنجه‌های بلند و منحنی‌ای که کندن را آسان می‌کرد.
- the claw of a hammer
- قلابک (یا میخ‌کش) چکش
verb - intransitive verb - transitive
چنگ زدن، پنجه کشیدن، با چنگ گرفتن، چنگ انداختن به، پنجول زدن
- the picture of a tiger clawing the back of a cow
- تصویر پلنگی که بر پشت گاوی چنگ زده است
- The cat was clawing at my trousers.
- گربه به شلوارم چنگ می‌زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد claw

  1. noun nail of animal; tool shaped like nail of an animal
    Synonyms:
    barb cant hook clapperclaw crook fang fingernail grapnel grappler hook manus nail claw nipper paw pincer retractile spur talon tentacle unguis ungula
  1. verb using sharp nail
    Synonyms:
    break dig graze hurt itch lacerate mangle maul open rip scrabble scrap scrape scratch tear

Phrasal verbs

ارجاع به لغت claw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «claw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/claw

لغات نزدیک claw

پیشنهاد بهبود معانی