فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Claw

klɒː klɔː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clawed
  • شکل سوم:

    clawed
  • سوم شخص مفرد:

    claws
  • وجه وصفی حال:

    clawing
  • شکل جمع:

    claws

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    جانورشناسی چنگال، سرپنجه (زائده‌ای خمیده و برجسته در انتهای انگشتان دست یا پا که در بیشتر آب‌پرده‌داران (پستانداران و خزندگان و پرندگان) دیده می‌شود)
    • - The eagle swooped and picked up the rabbit in its claws.
    • - عقاب چرخی زد و با چنگال خود خرگوش را ربود (بلند کرد).
    • - Our cat is always sharpening its claws on the carpet.
    • - گربه‌ی ما همیشه سرپنجه‌های خود را روی فرش تیز می‌کند.
    • - Birds use their sharp claws to perch on branches and catch insects.
    • - پرندگان از چنگال‌های تیز خود برای نشستن روی شاخه‌ها و گرفتن حشرات استفاده می‌کنند.
  • noun countable
    جانورشناسی قلاب، چنگ، انبرک (زائده‌ای در برخی از بی‌مهرگان مانند قاب‌بالان و عنکبوت‌ها برای گرفتن سطح و استواری پا در هنگام راه رفتن و غیره)
    • - The crab scuttled across the sand, its sharp claws ready to snatch up any unsuspecting prey.
    • - خرچنگ روی شن و ماسه پرید؛ قلاب‌های تیزش آماده‌ی ربودن هر طعمه‌ی ازهمه‌جابی‌خبری بود.
    • - The lobster''s sharp claws were ready to seize its prey.
    • - چنگ‌های تیز خرچنگ آماده‌ی گرفتن طعمه بود.
  • noun countable
    دست (انسان) (به‌طوری که مثل چنگال‌های برخی جانوران و پرندگان و حشرات خمیده یا پیچ‌خورده باشد)
    • - She clenched her claw around the pen.
    • - دستش را دور قلم فشار داد.
    • - The child's tiny claws reached out to grab onto their mother's finger.
    • - دست‌های کوچک کودک به سمت انگشت مادر دراز شد.
  • noun countable
    هر چیز پنجه‌شکل، چنگک، قلابک
    • - He used a metal claw to retrieve the lost keys from the drain.
    • - از یک چنگال فلزی برای بیرون آوردن کلیدهای گمشده از زهکش استفاده کرد.
    • - The gardening tool had long, curved claws that made digging easier.
    • - این ابزار باغبانی پنجه‌های بلند و منحنی‌ای که کندن را آسان می‌کرد.
    • - the claw of a hammer
    • - قلابک (یا میخ‌کش) چکش
  • verb - intransitive verb - transitive
    چنگ زدن، پنجه کشیدن، با چنگ گرفتن، چنگ انداختن به، پنجول زدن
    • - the picture of a tiger clawing the back of a cow
    • - تصویر پلنگی که بر پشت گاوی چنگ زده است
    • - The cat was clawing at my trousers.
    • - گربه به شلوارم چنگ می‌زد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد claw

  1. noun nail of animal; tool shaped like nail of an animal
    Synonyms: barb, cant hook, clapperclaw, crook, fang, fingernail, grapnel, grappler, hook, manus, nail claw, nipper, paw, pincer, retractile, spur, talon, tentacle, unguis, ungula
  2. verb using sharp nail
    Synonyms: break, dig, graze, hurt, itch, lacerate, mangle, maul, open, rip, scrabble, scrap, scrape, scratch, tear

Phrasal verbs

ارجاع به لغت claw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «claw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/claw

لغات نزدیک claw

پیشنهاد بهبود معانی