فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Claw

klɒː klɔː

گذشته‌ی ساده:

clawed

شکل سوم:

clawed

سوم‌شخص مفرد:

claws

وجه وصفی حال:

clawing

شکل جمع:

claws

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

جانورشناسی چنگال، سرپنجه (زائده‌ای خمیده و برجسته در انتهای انگشتان دست یا پا که در بیشتر آب‌پرده‌داران (پستانداران و خزندگان و پرندگان) دیده می‌شود)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

The eagle swooped and picked up the rabbit in its claws.

عقاب چرخی زد و با چنگال خود خرگوش را ربود (بلند کرد).

Our cat is always sharpening its claws on the carpet.

گربه‌ی ما همیشه سرپنجه‌های خود را روی فرش تیز می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Birds use their sharp claws to perch on branches and catch insects.

پرندگان از چنگال‌های تیز خود برای نشستن روی شاخه‌ها و گرفتن حشرات استفاده می‌کنند.

noun countable

جانورشناسی قلاب، چنگ، انبرک (زائده‌ای در برخی از بی‌مهرگان مانند قاب‌بالان و عنکبوت‌ها برای گرفتن سطح و استواری پا در هنگام راه رفتن و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The crab scuttled across the sand, its sharp claws ready to snatch up any unsuspecting prey.

خرچنگ روی شن و ماسه پرید؛ قلاب‌های تیزش آماده‌ی ربودن هر طعمه‌ی ازهمه‌جابی‌خبری بود.

The lobster''s sharp claws were ready to seize its prey.

چنگ‌های تیز خرچنگ آماده‌ی گرفتن طعمه بود.

noun countable

دست (انسان) (به‌طوری که مثل چنگال‌های برخی جانوران و پرندگان و حشرات خمیده یا پیچ‌خورده باشد)

She clenched her claw around the pen.

دستش را دور قلم فشار داد.

The child's tiny claws reached out to grab onto their mother's finger.

دست‌های کوچک کودک به سمت انگشت مادر دراز شد.

noun countable

هر چیز پنجه‌شکل، چنگک، قلابک

He used a metal claw to retrieve the lost keys from the drain.

از یک چنگال فلزی برای بیرون آوردن کلیدهای گمشده از زهکش استفاده کرد.

The gardening tool had long, curved claws that made digging easier.

این ابزار باغبانی پنجه‌های بلند و منحنی‌ای که کندن را آسان می‌کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the claw of a hammer

قلابک (یا میخ‌کش) چکش

verb - intransitive verb - transitive

چنگ زدن، پنجه کشیدن، با چنگ گرفتن، چنگ انداختن به، پنجول زدن

the picture of a tiger clawing the back of a cow

تصویر پلنگی که بر پشت گاوی چنگ زده است

The cat was clawing at my trousers.

گربه به شلوارم چنگ می‌زد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد claw

  1. noun nail of animal; tool shaped like nail of an animal
    Synonyms:
    fingernail nail claw hook talon fang barb spur paw pincer crook tentacle grappler grapnel nipper manus cant hook unguis ungula retractile clapperclaw
  1. verb using sharp nail
    Synonyms:
    scratch scrape hurt tear break open rip dig graze itch scabble lacerate mangle maul

Phrasal verbs

claw at (something)

با چنگال چیزی را گرفتن یا خراشیدن

claw back (money, etc.)

(انگلیس) به زور یا ترفند پس گرفتن

ارجاع به لغت claw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «claw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/claw

لغات نزدیک claw

پیشنهاد بهبود معانی